موعود در آیین زرتشت (2)
بر اساس روایات پهلوى ، نطفه زرتشت در دریاچه هامون ، [ کیانسیه یا کَسَه اُیه ( Kasaoya )] قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان ( هزاره دوازدهم ) سه دوشیزه از این نطفه بارور مى شوند و سه موعود مزدیسنان را مى زایند. در یشت سیزدهم، بند 62، آمده است:
فروهرهاى نیک تواناى پاک مقدسین را مى ستاییم که نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار ده هزار (یعنى 99999) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانى مى کنند. [25]
اما در یشت سیزدهم، بندهاى 128 و 129 مهم و قابل توجه هستند. در بند 128 مجموعاً از نُه پارسا ـ که شش تن از آنها یاران سوشیانس و سه تن دیگر موعودهاى آینده اند ـ یاد شده و فروشى شان ستوده شده است.
بنا به مندرجات کتاب پهلوى دادستان دینیک ، هنگامى که در آخرالزمان سوشیانس ظهور کند، قیامت مردگان به مدت 57 سال به طول مى انجامد. در این مدت، سوشیانس در کشور مرکزى، یعنى خونیرس
،[26] فرمانروا خواهد بود، و شش تن از یارانش در شش کشور دیگر. اینان در
طى مدت فرمانروایى شان، که باید به نوعى فرمانروایى معنوى و روحانى تلقى
شود، همواره در حال اطاعت از سوشیانس و مجرى فرمان هاى وى خواهند بود. این
شش پارساى جاودانى عبارت اند از:
1. رَئوچَسْ چَئِشمَن ( Raocas - Caesman ) یعنى روشنى پاشنده، که در دادستان دینیک (فصل 36، فقره 4) روشن چشم ( Rosan Casm ) یاد شده است، و در کشور اَرِزَه ( Arezah ) یعنى کشور غربى فرمانده خواهد بود.
2. هوَرِ چَئِشمَن ( Caesmanـ Hvare ) یعنى فروغ خورشید پاشنده، که در دادستان دینیک خور چشم ( Xor Casm ) آمده است، و در سَوَه ( Savah ) یعنى کشور شرقى، فرمانده خواهد بود.
3. فْرادَت خوارِنَه ( Fradat xvarenah ) یعنى فرّپرور ، که در دادستان دینیک فْرادَت ـ فرّه ( Fradat Frrah ) آمده است، و در کشور فْرَدَ ذَفش ( Fradzafs ) یعنى کشور جنوب شرقى فرمانده خواهد بود.
4. ویذَت خوارِنَه ( Vidhat xvarenah ) یعنى از فرّ برخوردار ، که در دادستان دینیک وَرِدَت فَرّه ( Varedat Farrah ) آمده است، و در کشور ویدَ ذَفشْ ( Vida zafs ) یعنى کشور جنوب غربى فرمانروا خواهد بود.
5. وُئورو ـ نِمَه ( Vouru nemah ) یعنى فراخ نیایش ، که در دادستان دینیک کامک نیایش ( Kamak Vaxsisn ) آمده است، و در کشور وُروبَرِشت ( Vorubarest ) یعنى کشور شمال غربى فرمانروا خواهد بود.
6. وُئورو ـ سوه ( Vouru Savah ) یعنى فراخ سود ، که در دادستان دینیک کامَک سود ( Kamak Sud ) آمده است، و در کشور وُروجَرِشت ( Vorujarest ) یعنى کشور شمال شرقى فرمانده خواهد بود. [27]
پس از این شش نام، در بند 128، یشت سیزدهم، از سه تن دیگر نیز یاد شده و
فروشى شان مورد ستایش قرار گرفته است. اینها در اصل همان سه پسرِ آینده زرتشت یا موعودهاى نجاتبخشى هستند که در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار سال از همدیگر، ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارت اند از: [28]
اوخْشْیَت اِرتَه ( Ukhsyat ereta ) یعنى پروراننده قانون مقدس ( نیرو دهنده و رواکننده قانونِ دین و دادِ زرتشت ). [29] امروزه این نام را اوشیدر یا هوشیدر گویند، و در کتب پهلوى به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه بامى را به آن افزوده، هوشیدربامى مى گویند، که به معنى هوشیدر درخشان است.
اوخْشْیَت نِمَه ( Ukhsyat nemah ) یا اوخْشْیَت نِمَنگه ، یعنى پروراننده نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدرماه یا هوشیدرماه گویند، ولى در کتب پهلوى به صورت خورشیتماه و اوشیترماه ضبط شده است. استاد پورداود مى نویسد: « در واقع بایستى اوشیدر نماز بگویند؛ چه، کلمه نِمَنگه به معنى نماز است.» [30]
اَستْوَتْ اِرِتَه ( Astvat ereta )، یعنى کسى که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنى لفظى این کلمه اشاره شده و در بند 129، یشت سیزدهم، مى خوانیم:
کسى که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَستْوَتْ اِرِتَه نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت ، براى این که او به سراسر جهان مادى سود خواهد بخشید؛ از این جهت اَستْوَتْ اِرِتَه
، براى این که او آنچه را جسم و جانى است پیکر فناناپذیر خواهد بخشید، از
براى مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر). از براى مقاومت کردن در ستیزه
اى که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد. [31]
و این اَستْوَتْ اِرِتَه همان سوشیانس ، یعنى سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. در اوستا هر جا که سوشیانت به صورت مفرد آمده، از او آخرین موعود ، یعنى اَستْوَتْ اِرِتَه اراده گردیده است؛ چنان که امروزه نیز هر وقت به طور عام سوشیانس مى گوییم، مقصود همان آخرین نجاتبخش و موعود است؛ مثلاً در یسنا که ذکرش گذشت، (26/10) در آن جایى که به فروهر نخستین بشر کیومرث تا به سوشیانت درود فرستاده مى شود. و یا در یسنا (59/28) که آمده است: «به سوشیانت پیروزگر درود مى فرستیم.» همچنین در ویسپرد (2/5) به کسى درود فرستاده مى شود که به کلام سوشیانت ـ که از پرتوش جهان راستى برپا خواهد شد ـ متکى باشد. بى شک مقصود از سوشیانت در فقرات مذکور، همان اَستْوَتْ اِرِتَه یا آخرین موعود است. [32]
چنان که اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفه زرتشت پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشته آب ناهید سپرد، که آن را در دریاچه کیانسیه ( هامون ) حفظ کرد. در آغاز هزاره یازدهم دوشیزه اى از خاندان بهروزِ خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آب تنى مى کند و از آن نطفه آبستن مى شود. پس از سپرى شدن نُه ماه، هوشیدر پا به عرصه دنیا خواهد گذاشت. این پسر در سى سالگى از طرف اهورامزدا برانگیخته
مى شود و دین در پرتو ظهور وى جان مى گیرد. از جمله علامات ظهور وى این
است که خورشید دَه شبانه روز غیرمتحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور
روى زمین خواهد تابید. آن که دلش با خدا نیست، با دیدن این شگفتى، از هول و
هراس، جان خواهد باخت و زمین از ناپاکان تهى خواهد گشت.
در آغاز هزاره دوازدهم دگرباره دوشیزه اى از خاندان بهروز در دریاچه هامون تن خود را مى شوید و از نطفه زرتشت بارور مى شود، و از او هوشیدرماه
زاده خواهد شد و در سى سالگى به رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وى،
خورشید بیست شبانه روز میان آسمان مى ایستد. در دورانِ شهریارىِ روحانىِ هوشیدرماه ، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگرى و بیداد مى پردازد. به فرمان اهورامزدا یَلِ نامور ، گرشاسب ، از دشت زابلستان به پا مى خیزد و آن ناپاک را هلاک مى کند.
در پایان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز ، دوشیزه اى در آب هامون شست و شو مى کند و بارور مى شود و از او سوشیانس ، آخرین آفریده اهورامزدا ، متولد مى شود. در سى سالگى مزدیسنا امانت رسالت را به وى واگذار مى کند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نوکننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وى اهریمن و دیو دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن موعود، که از جاودانان هستند، قیام مى کنند و همراه وى خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوى روى نماید. [33]
اسامى مادران این سه موعود در اوستا محفوظ مانده، چنان که در یشت سیزدهم، بند 141 ـ 142، در این باره آمده است: فروهر پاکدین دوشیزه سْروتَتْ فِذْرى را مى ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه وَنْگهوفِذْرى را مى ستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه اِرِدَت فِذْرى را مى ستاییم. کسى که همچنین ویسپه تئوروئیرى نامیده (خواهد شد). از این جهت ویسپه تئوروئیرى ، براى این که کسى را خواهد زایید که همه آزارهاى دیوها و مردمان را دور خواهد نمود. [34]
شرح اسامى مذکور به ترتیب ذکر نام ایشان چنین است: سْروتَتْ فِذْرى ( Srutat fedhri )، مادرهوشیدر ، و به معناى کسى که پدرش نامى و مشهور است. وَنگْهْوفِذْرى ( Vanghu fedhri )، مادر هوشیدرماه ، و به معناى کسى که از پدرى شریف و نیک است. اِرِدَت فِذْرى ( Eredatfedhri )، مادر سوشیانس ، و به معناى کسى که موجب آبروى پدر و شرف اوست. ویسْپَه تَئورْوئیرى ( Vispa taurvairi ) نام دیگر وى است، و به معناى کسى که همه را شکست مى دهد. [35]
گفتنى است که دریشت سیزدهم هیچ گونه اشاره اى به این موضوع که این دوشیزگان مادران سه موعودند وجود ندارد. اما در یشت نوزدهم، مادر سوشیانس ، یعنى سومین موعود ، با صراحت مشخص گردیده است؛ آن جا که مى گوید:
در هنگامى که اَسْتوَتْ اِرِتَه پیک اهورامزدا ، پسر ویسپه تئوروئیرى از آب کیانسیه ( هامون ) به در آید ... .
چنان که گفته شد، ویسْپَه تئَورْوَئیرى نام دیگرِ مادر سوشیانس ( اَسْتوَتْ اِرِتَه ) یعنى اِرِدَت فِذْرى است.
در کتاب هفتم دینکرد (فصول 7 ـ 10) شرحى درباره موعودها و مادران آنها
آمده است. در کتاب مذکور این دوشیزگان پانزده ساله، که هر کدام مادر یکى از
موعودها خواهند بود، از خاندان بهروز پسر فریان اند. اسامى این مادران در
روایت دینکرد به ترتیب: شمیگ ابو ( Shemig - abu )، شپیر ابو ( Shapir - abu )، گوباک ابو ( Gubak - abu ) ذکر گردیده اند. [36] اما در رساله صد در بندهش این اسامى به صورت « بُد »، « وه بُد » و « ارددبُد » ضبط شده است. [37]
بنا به روایات، زرتشت در آغاز هزاره دهم یا در آغاز دوران چهارم متولد شده است. پس از وى سه پسر آینده او، که موعودهاى نجاتبخش در آیین مزدیسنا هستند، به ترتیب: هوشیدر در آغاز هزاره یازدهم، هوشیدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشیانس در پایان هزاره دوازدهم ظهور مى کنند. ایشان مى آیند تا ادامه دهنده راه زرتشت ، زداینده پیرایه ها از دین او و پالاینده جهان از فساد و تباهى، و سرانجام، منجیان مردمان و برپاکننده رستاخیز مردگان باشند.
در مینوى خرد (پرسش 1، بند 95) مى خوانیم:
اگر کیخسرو بتکده ( ساحل ) دریاچه چیچست [38] را نکنده بود، در این سه هزاره هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس
که جداجدا در سر هر هزاره از ایشان یکى آید و همه کارهاى جهان را باز
آراید و پیمان شکنان و بت پرستان را در کشور بزند، آن گاه آن بدکار (= اهریمن ) چنین قوی تر مى شد که رستاخیز و تن پسین [39] کردن ممکن نبود.
در بندهش (ص 142) آن جا که از هزاره ها یاد شده، درباره چگونگى ظهور این
سه موعود توضیحاتى داده شده است. در زندوهومن یسن ( فرگرد 7 ـ 9) نیز
پیرامون ظهور اوشیدر
و زمان ظهور و وقایعى که رخ مى دهد، مطالبى آمده است. همچنین در روایت
پهلوى ( فرگرد 48) نیز درباره این سه موعود شرحى مفصل نقل شده، [40] اما
شرحى که در صد در بندهش آمده مفصل تر و جامع است و تحول شفاهى روایت و
تغییرات تازه آن را نیز نشان مى دهد.
هزاره اوشیدر
اندر دین پیداست که زراتشت
اسفنتمان از نزدیک ایزد تعالى بیامد و گفت: اى دادار وهِ افزونى بعد از
این، که باشد که بدین منزلت رسند که من رسیده ام و از تو چیزها توانند
پرسیدن؟ ایزدتعالى گفت تا آن که اوشیدر سى ساله شود به نزدیک من بیاید و
این دین دیگر باره از من پذیرد و هیچ کس به مناجات من نتواند رسیدن و سخن
گفتن الا اوشیدر. و اکنون بباید دانستن آن گاه که زراتشت اسفنتمان انوشه
روان باد، دین در جهان روابکرد ، و آشکار. و دیگر به هفت کشور زمین برسید و
مردمان بر دین استوار و بى گمان شدند. زراتشت برخاست که به ایران ویج شود.
در مدت سه ماه با زن خویش نزدیکى کرد، هر بار که آن زن برخاستى و برفتى و
چشمه آب هست از آن قُهستان ( کوهستان ) و آن را « کانفسه » خوانند و در آن آب نشستى و سر و تن بشستى و منى در آن آب بگمیختى.
دادار اورمزد نُه
بیوَر و نُه هزار و نُه صد و نود و نُه (99999) فروهر اَشُوان بر آن منى
موکل کرده است تا آن منى نگاه مى دارند. چون هزاره زراتشت اسفنتمان برآید،
جایى و کوهى است که آن جا را کوهِ خدا خوانند و قومى بسیار از جمله بهدینان
آن جا نشسته اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان آید، آن مردمان دخترانِ
خانه را بفرستند تا در آن آب نشینند. [41] چه، زراتشت اسفنتمان آن حال به
ایشان گفته است که اوشیدر و اوشیدرماه و سیاوشانس از دختران شما پدیدار
خواهند آمدن. و پس چون دختران در آن آب نشینند و سر بشویند، چون آن دختران
بیایند، پدران و مادران ایشان را نگاه مىدارند تا آن گاه که وقت دَشتان و
بىنمازى ایشان باشد. پس چون گاهِ اوشیدر و اوشیدرماه پدیدار آمدن باشد،
دختران بر قاعده هر سال بروند و اندر آن آب نشینند. و دخترى باشد که او را «
نامى بُد » [42]
باشد، و آن دختر از آن آب آبستن شود. ـ و چون دشتان باشد نیز دشتان شود،
مادر داند. ـ او را نگاه دارند تا نُه ماه برآید. پس اوشیدر از او بزاید. و
چون سى ساله شود، به نزدیک اورمزد شود، و با ایزد تعالى همپرسگى کند. و ده
شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود تا همه کس بدانند که
کارِ نوپدیدار خواهد آمدن.
پس چون دین بپذیرد و بیاید به ایرانشهر روا بکند و دیگر باره دین تازه
شود. همچنان که در آن روزگار که کسى چیزى از کسى نیایش نکند یا گاهنبار
نسازد او را به داور برند و باد اَفراد نمایند و مردم در راحت و ایمنى
باشند. و چون تیرست (100) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، همه دَد و دام هلاک و
نیست شوند. پس چون گرگى پدیدار آید سخت بزرگ و سهمناک، و مردمان از سبب آن
گرگ به رنج آیند و بنالند و بسیار کسى هلاک کند. پس به اوشیدر شکایت کنند و
اوشیدر یَزشنِ یزدان بکند و مردمان را گوید شما سلاح بردارید و به جنگ او
شوید. مردم به جنگِ او روند و آن گرگ را هلاک کنند. و بعد از آن هیچ دَد و
دام، چون گرگ و شیر و پلنگ و مانند ایشان، هیچ نباشند و جهان از همه بلاها
پاکیزه و صافى شود.
و چون تیرست (100) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، دیوى پدیدار آید که آن دیو را « مَلکوس
» [43] خوانند. و مردمان را گوید پادشاهىِ عالم به من دهید. و مردمان او
را گویند دین بپذیر تا پادشاهى تو را دهیم. او نپذیرد و قبول نکند. پس بر
آن ستیزه و لجاج سه سال به جادویى، برف و باران پدیدار آورد و این جهان
خراب کند؛ چنان که هیچ کس در این جایگاه بنماند. و چون سه سال برآید، آن
دیو بمیرد و برف و باران باز ایستد و از « وَرِ جَمکَرد
» [44] و ایران ویج و کنگ دژ و کشمیر اندرون راه ها و گذرها گشاده شود،
بدین کشور آیند و عالم آبادان کنند و دیگر باره دین در ایرانشهر روا شود.
هزاره اوشیدر ماه
و چون هزاره برآید، سى سال مانده باشد، دیگر باره دختران در آب نشینند. دخترى باشد که او را نام « وه بُد » [45] باشد. از آن رو آبستن شود. چون نُه ماه برآید، اوشیدرماه از وى بزاید. چون سى سال شود، به همپرسه دادار اورمزد شود. بیست روز و شبان خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود و مردم عالم بدانند دیگر باره عجایبى پدیدار خواهد آمدن. و چون دین بپذیرد و بیاید و در همه جهان روا بکند و مار سرده (= انواع مار ) جمله هلاک شوند. و اژدهایى پدیدار آید سخت بزرگ. مردمان به رنج شوند. بیایند و معلوم کنند. و اوشیدرماه یَزِشنِ امشاسفندان بکند و مردمان را فرماید شما سلاح برگیرید و به کارزار شوید. و مردمان به حربِ او روند و او را بکشند و جهان از همه خْرَفَسْتَران (= جانوران موذى ) و جمبندگان پاکیزه و پاک شود و مردم از بلاها ایمن شوند. ـ و دار و درخت که در جهان بوده باشد باز دیدار آید و دیگر هیچ بنخوشد و به زیان نشود و تا رستاخیز بر جاى باشد. و مردمان چنان سیر شوند که هیچ حرکتى و قوتى در ایشان نباشد. و اگر بنمیرند و نان و آب به کار نیاید و بى آن که چیزى خورند سیر شوند. و همه مردم دینِ بهِ مازدَیَسنان دارند. به پیغامبرىِ زرتشت اسفنتمان انوشه روان باد را اوشیدر. ـ اوشیدرماه اقرار آورند. دین بهِ مازدَیَسنان بستایند و بپذیرند و کیشهاى دیگر همه باطل شود، و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند و مردم اندر راحت و آسانى باشند.
پیدایىِ سوشیانس
و چون روزگار اوشیدرماه به سر شود، دختران بروند بر آب کانفسه نشینند. دخترى باشد که نام او « ارددبُد » [46] باشد، از آن آب آبستن شود. و چون نُه ماه برآید، سیاوشانس از وى بزاید. و چون سى ساله شود، به همپرسگىِ اورمزدِ وِه افزونى رسد. و سى شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود. و مردمان بدانند که دیگر باره شگفتى پدیدار خواهد شدن. پس سیاوشانس بیاید و مردم به یکبارگى دین مازدَیَسنان بپذیرند و هر جایگاهى که منافقى یا آشموغى باشد نیست شود و همه مردمان به یکبارگى بر دینِ بهِمازدَیَسنان بایستند. پس ایزدتعالى به قدرتِ خویش اهرمن را نیست کند. و سیاوشانس فرماید تا یَزشن کند. ـ به گاه او شَهَن ساخته گرداند که بامداد باشد؛ گاهِ هاون گیرد و مردم همه جمع باشند. به گاهِ هاوَن حرکت و جنبش تمام برد؛ پدیدار آید؛ ـ و چون نماز پیشین باشد همه زنده شوند و خرم و با نشاط باشند. و بعد از آن نماز، دیگر شب نباشد. مردمان همه به نزدیکِ دادار اورمزد باشند و جمله دین بپذیرند. پاکیزه شوند و از همه بلاها و دردها برهند. کیخسرو و گیو و طوس و پشوتن و سام و نریمان و جمله اَهوشان [= بى مرگان ، جاودانان ] آن جا حاضر باشند. [47]
پی نوشت ها:
[25]. همان، 2: 73.
[26]. خونیرَس، نام کشور میانه از هفت کشور زمین است که بنا به اساطیر
ایرانى در هزاره هفتم پدید آمده است. این نام در اوستا به صورت خونیرث
(XvanإroaQa)، و در پهلوى خونیرس (Xvanإras) و در نوشته هاى فارسى خنیره
(Xvanإrah)، خنیرث و خنیرس آمده، و صفتى که براى آن آورده شده، نامى به
معنى درخشان است. اساطیر و فرهنگ ایران، ص 505. براى آگاهى بیشتر درباره
هفت کشور، ر.ک: یشتها، 1: 431 ـ 433؛ ویسپرد، ص 109 ـ 117؛ فرهنگ نامهاى
اوستا، 3: 1428 ـ 1440.
[27]. ر.ک: یشتها، 2: 100، حاشیه 1؛ وندیداد، 4: 1775 ـ 1776.
[28]. ر.ک: رساله سوشیانس، ص 14 ـ 16؛ یشتها، 2: 101 ـ 100؛ فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 777.
[29]. وندیداد، 4: 1757.
[30]. رساله سوشیانس، ص 15.
[31]. ر. ک: یشتها، 2: 101 ـ 102.
[32]. رساله سوشیانس، ص 16 ـ 17؛ یشتها، 2: 91.
[33]. یشتها، 2: 101؛ وندیداد، 4: 1757 ـ 1758.
[34]. ر. ک: یشتها، 2: 107 ـ 108.
[35]. همان، 2: 108، حاشیه 1.
[36]. رساله سوشیانس، ص 18 ـ 19. کلمه «ابو» در اسامى مذکور به معنى پدر است.
[37]. صددر بندهش، در 35، بندهاى 10، 27، 40. شادروان استاد پورداود در
رساله سوشیانس، ص 18 درباره این اسامى مى نویسد: «در این کلمات بُد به معنى
دارنده و صاحب است؛ مثل بُد در سپهبد و موبد.»
[38]. چیچست (Caecast) نام دریاچه ارومیه است. این نام در اوستا به صورت
چیچسته (Caecasta) به معنى تابان و درخشان است و صفاتى که براى آن آمده،
ژرف، پهن و دور کرانه است. این دریاچه را کبودان و دریاچه ارمیه و ارمینیه و
شاهى و دریاچه تلا و شور دریا هم خوانده اند. در این چند سال اخیر دریاچه
رضائیه نامیده شده است. در بندهش (بند 92) و گزیده هاى زاد سپرم (فصل 3،
بند 24) این دریاچه چنین وصف شده است: آب آن گرم و شور و هیچ جانورى در آن
زیست نمى کند. بنش به دریاى فراخکرد پیوسته است. آتشکده آذرگشسب در ساحل آن
قرار داشته است. در ساحل همین دریاچه است که بنا به روایات کیخسرو، ایزد
ناهید و درواسپ را نیاز مى برد (یشت، 5/49ـ52، 9/20 ـ 23) و از آنان مى
خواهد که او را یارى دهند تا بتکده اى را که در کرانه آن است ویران سازد.
در بندهش (بند 125) و دینکرد (ص 99) نیز به برانداختن این بتکده اشاره شده
است. ر.ک: اساطیر و فرهنگ ایران، ص 494؛ یسنا، 2: 144 به بعد؛ فرهنگ نامهاى
اوستا، 1: 419 ـ 426.
[39]. تن پسین یا آخرین بدن، تنى است که در روز قیامت مردگان با آن برمى
خیزند و براى همیشه در آن باقى مى مانند. تن پسین کردن معمولا مترادف با
رستاخیز و فرشگرد کردن (به کمال رسانیدن موجودات) به کار رفته است. در
زندوهومن یسن (ص 33) اهورامزدا به زرتشت مى گوید: «اگر تو را انوشه (= بى
مرگ) کنم توربِرادْروش (=کشنده زرتشت) هم انوشه باشد، و رستاخیز و تن پسین
کردن نشاید ... .» ر.ک: اساطیر و فرهنگ ایران، ص 476 ـ 477؛ مینوى خرد، ص
11، حاشیه 2.
[40]. آقاى محمدتقى راشد محصّل در نجات بخشى در ادیان (ص 44 ـ 24) به
تفصیل و با استفاده از منابع متعدد درباره ظهور هر یک از این سه موعود
مطالبى آورده است. همچنین آقاى احمد تفضلى در تعلیقات مینوى خرد (ص 95 ـ
87) با استفاده از سه کتاب بندهش، دینکرد و روایات پهلوى به بحث هزاره ها
پرداخته است.
[41]. درباره چگونگى انجام این مراسم در نوروز میان مردم سیستان و ساکن
کنار دریاچه هامون، ر.ک: على خوروش دیلمانى، جشنهاى باستانى ایران، ص 30 به
بعد؛ گاه شمارى و جشنهاى ایران باستان، ص 286 ـ 288.
[42]. پهلوى: نامیگ پد (namig - pid) به معناى کسى که داراى پدرِ نامدار است.
[43]. پهلوى: malkus، اوستا: mahrkusa، از ریشه mar k به معناى کشتن و
میراندن. نام موجودى اهریمنى است که در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکى
پدید آورد و در مدت سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و سرما
نماید.
[44]. پهلوى: warijamkard، به معناى باروى جم ساخته. بنایى است منتسب به
جمشید که بنا به روایت وندیداد (فرگرد دوم) جمشید آن را مى سازد تا گزیده
اى از موجودات را در برابر گزند برف و سرماى عظیمى که در عصر او اتفاق مى
افتد، حفظ کند. بنا به دیگر روایتها، بدان سبب آن را مى سازد تا گزیده اى
از مردم را در آن حفظ نماید تا در پایان هزاره اوشیدر که بر اثر گزندهاى
ملکوس، مردم و جانوران مفید نابود شده اند، درهاى این بارو را بگشایند و
جهان از نو پُر مردم و گوسفند شود. در هر دو مورد برف سنگینى مى افتد.
مرحوم مهرداد بهار مى نویسد: به احتمال، در اصل بارو در ارتباط با همین
منظور واپسین بوده است. سپس بر اثر تأثیر اساطیر سامى بر اساطیر ایرانى و
اختلاط داستان نوح و کشتى وى با داستان جمشید و باروى او، داستان وندیدادى
شکل گرفته است. ر. ک: پژوهشى در اساطیر ایران، ص 201.
[45]. پهلوى: وه پد (weh - pid) به معناى کسى که داراى پدر خوب است.
[46]. پهلوى: گواگ پد (gawag - pid) به معناى کسى که داراى پدر موفق است.
[47]. به نقل از: وندیداد، 4: 1760 ـ 1763.