«تیتر یک»/
فرازهایی از وصیتنامه شهید مهدی نعمایی+ تصویر
در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید مهدی نعمایی میپردازیم.
به گزارش گروه استانی «تیتر یک»؛ در این یادداشت به بیان فرازهایی از وصیتنامه، خاطرات و زندگینامه شهید مهدی نعمایی میپردازیم.
فرازهایی از زندگینامه شهید
فرمانده دلاوری که به همراه خانواده در معرکه جنگ بود.
شهید مهدی نعمایی عالی در تاریخ ۱۳۶۳/۶/۲۹ در کرج به دنیا آمده ولی اصالت مازنی دارد.
بعد از قبولی در کنکور وارد دانشکده افسری امام حسین (ع) شد که از همان ابتدا جزء دانشجویان ممتاز دانشکده بود. همچنین مدارک لیسانس مدیریت نیروهای مخصوص، جوشکاری و برشکاری زیر آب تا عمق ۴۰ متری مدارک غواصی، تاکتیک و جودو را کسب کرده و مسلط به زبان عربی بود.
شهید نعمایی بسیار باتقوا، مهربان، بااخلاق، باهوش و درسخوان بود.
این شهید بزرگوار در سال ۱۳۸۸ عقد کرد و ثمره این ازدواج ۲ دختر دوستداشتنی به نامهای ریحانه و مهرانه است.
وی از ابتدای جنگ سوریه حضور داشت، اما اواخر عمر گوهربارش به طور کامل با خانواده در سوریه زندگی میکرد.
این شهید عزیز با نام جهادی حاج مسلم، عمری کوتاه اما سرشار از معنویت و برکت داشت.
حاج مسلم یکی از فرماندهان موفق در آزادسازی شهر حلب بود و بیشتر مردم حلب او را میشناختند و دوستش داشتند.
بعد از حلب، مسئولیت جانشینی قرارگاه استان حماه سوریه را به عهده گرفت.
این شهید بزرگوار در ۹۵/۱۱/۲۳ مصادف با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در مسیری که به همراه ۲ تن از همرزمانش در خودرو به طرف منطقه میرفتند، توسط مین کنار جاده (تله انفجاری) که دشمنان قرار داده بودند به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
همچنین ۲ نفر از همرزمانشان به درجه جانبازی نائل شدند. پیکر مطهر این شهید بزرگوار پس از تشییعی باشکوه در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) آرام گرفت.
فرازهایی از خاطرات شهید
آقا مهدی (با اسم مستعار حاج مسلم) یکی از دوستداشتنیترینها بود.
چند بار مجروح شد و باز سریع به عرصه جهاد برگشت.
با اینکه جانشین قرارگاه بود، ولی دائماً در حال تحرک و شرکت در گوشه گوشه نقاط عملیاتی بود و وقت استراحتش همان ۱۰ دقیقهای بود که گاهی تنها میشد!
حتی نیمههای شب، جلسات و ملاقاتهایی با فرماندهان لشکرها و رؤسای قبایل مختلف داشت.
وقتی عربی صحبت میکرد شک نداشتی که حتماً عرب است، ولی در واقع اصالتاً مازندرانی بود.
هرگز ندیدیم عصبانی شود مگر سیاستهای مورد نیاز یک فرمانده.
ذرّهای کبر و غرور در وجودش نمیشد پیدا کرد.
هرکسی که او را میشناخت شک نداشت که دیر یا زود حاج مسلم پر میکشد.
آخر هم روز شهادت مادرش حضرت زهرا (س) پر کشید.
خبر شهادتش هیچ کسی رو متعجب نکرد، ولی قلب همه را سوزاند.
دلنوشته همسر شهید به مناسبت اولین سالگرد عقدشان پس از شهادت
سلام عزیزترینم
میدانی امروز چه روزی ست؟؟
روزیست که وارد زندگیم شدی...
خوشحالی روز عقدمان را یادت هست؟؟...
عکس گرفتیم...
امامزاده رفتیم...
خوش بودیم...
اما چه زود بر سر مزارت عکس انداختم...
یادت هست روسری آبی بر سر داشتم...
امروز هم به یاد همان روزها و خاطراتمان همان رنگ روسری را به سر داشتم...
یقین دارم از من زودتر به من تبریک گفتی، مگر میشود که یادت برود؟!...
روزی که به آرزویمان رسیدیم...
سالروز برآورده شدن آرزویمان مبارک همسرم
یادت هست؟؟ بعد از عقد همه گفتن به پای هم پیر شوید،
پس کجایی؟؟...
که با هم زندگی کنیم به پیری برسیم...
حال من دارم با خاطراتت، با عکسهایت، با تجسم خندههایت پیر میشوم...
چقدر دلتنگم برای آن روزها
برای روزهای با تو بودن...
امسال این روز قشنگ یکی از روزهای قشنگه ماه رمضانه، بیشتر جای خالیات را به یادم میآورد...
تو سر سفره ارباب و من...
موقع سحر، موقع افطار نیستی اما حضور داری...
دعا کن برای آرامش این دل بیقرار
امروز من زودتر تبریک گفتم
منتظر تبریکت میمانم
مهدی جانم سالروز عقدمان مبارک
زهرا ردایی
۸ خرداد ۹۶
وصیت شهید از زبان همسرش
علیرغم اینکه وصیت دیگری کرده بودند، اما بهدلیل اینکه میدانستند مسیر دفنکردنشان در محلی که اولینبار وصیت کرده بودند، برای من و بچهها سخت میشود، مجدداً وصیت کردند که مرا در امامزاده محمد (ع) کرج، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید.
آخرین وداع دختر خردسال شهید با پیکر پدر
معصومه میرحسینی - تیتر یک
انتهای پیام/
خبرهای مرتبط
ارسال نظر
اخبار برگزیده